سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مردم خواسته دنیا خرده گیاهى است خشک و با آلود که از آن چراگاه دورى‏تان باید نمود . دل از آن کندن خوشتر تا به آرام رخت در آن گشادن ، و روزى یک روزه برداشتن پاکیزه‏تر تا ثروت آن را روى هم نهادن . آن که از آن بسیار برداشت به درویشى محکوم است و آن که خود را بى نیاز انگاشت با آسایش مقرون . آن را که زیور دنیا خوش نماید کورى‏اش از پى در آید . و آن که خود را شیفته دنیا دارد ، دنیا درون وى را از اندوه بینبارد ، اندوه‏ها در دانه دل او رقصان اندوهیش سرگرم کند و اندوهى نگران تا آنگاه که گلویش بگیرد و در گوشه‏اى بمیرد . رگهایش بریده اجلش رسیده نیست کردنش بر خدا آسان و افکندنش در گور به عهده برادران . و همانا مرد با ایمان به جهان به دیده عبرت مى‏نگرد ، و از آن به اندازه ضرورت مى‏خورد . و در آن سخن دنیا را به گوش ناخشنودى و دشمنى مى‏شنود . اگر گویند مالدار شد دیرى نگذرد که گویند تهیدست گردید و اگر به بودنش شاد شوند ، غمگین گردند که عمرش به سر رسید . این است حال آدمیان و آنان را نیامده است روزى که نومید شوند در آن . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :18
بازدید دیروز :17
کل بازدید :8690
تعداد کل یاداشته ها : 20
04/3/25
11:52 ص

می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پـدر تنـها قهرمان بود…

عشـــق، تنـــها در آغوش مــــــادر خلاصه میشد…

بالاتـــــرین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود …

بدتـرین دشمنانم، خواهـر و برادر های خودم بودند…

تنــها دردم، زانـو های زخمـی ام بودند…

تنـهـا چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود…

و معنای خداحافـــظ، تا فـــــــردا بود…!

baby (2)

بدینوسیله مـن رسما از بزرگسالی استعفا می دهم

و مسئولیتهای یک کودک هشت ساله را قبول می کنم.

می خواهم به یک ساندویچ فروشی بروم  و فکر کنم که آنجا یک رستوران پنج ستاره است.

می خواهم فکر کنم شکلات از پـول بهتـر است،  چون می توانم آن را بخورم!

می خواهم زیر یکـــ درخت بلوط بزرگــــ بنشینم  و با دوستانم بستنی بخورم .

می خواهم درون یکـــ چاله آبـــــــ بازی کنم

و بادبادکـــــــ خود را در هـوا پـرواز دهم.

می خواهم به گذشتـه برگردم،  وقتی هـــــمه چیز ساده بود،

وقتی داشتم رنگها را،  جدول ضربـــــ را و شعــرهای کودکانه را  یاد می گرفتم،

وقتی نمی دانستم که چه چیزهایی نمی دانم  و هیچ اهمیتی هم نمی دادم .

می خواهم فکر کنم که دنیا چقــدر زیباست  و همه راستگو و خـوب هستند.

می خواهم ایمان داشته باشم که هــر چیزی ممکن است

و می خواهم که از پیچیدگی های دنیا بی خبـر باشم .

می خواهم دوباره به همان زندگی ساده خود برگردم،

نمی خواهم زندگی من پر شود از کوهی از مدارک اداری،

خبرهــای ناراحت کننده، صورتحسـاب، جریـمه و …

می خواهم به نیروی لبخنـــد ایمان داشته باشم،

به یک کلمه محبــت آمیز،

به عدالتـــــــ،

به صلــــح،

به فرشتــــــگان،

به بــــاران،

و به . . .

این دسته چک من، کلید ماشین، کارت اعتباری و بقیه مدارک،

…مال شما…

من رسما از بزرگسالی استعفا می دهم …

www.shabhayetanhayi.ir (5)


94/1/28::: 1:44 ع
نظر()